جدول جو
جدول جو

معنی یخ مسه - جستجوی لغت در جدول جو

یخ مسه(یُ مَ سَ)
یوخمسن. یخ مسن. رجوع به یخ مسن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یخ بسته
تصویر یخ بسته
ویژگی آب یا چیز دیگر که از شدت سرما سفت و منجمد شده
فرهنگ فارسی عمید
(یُ مَ سَ)
یوخمسن. یخ مسه. والوچانیدن است از کلمه ’یوخدور’ ترکی به معنی نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منجمد. (یادداشت مؤلف). به حالت انجماد درآمده از شدت سرما. افسرده و به صورت یخ درآمده (آب میوه و جز آن) : این پرتقالها یخ زده است. اغلب مرکبات شمال امسال یخ زده است. و رجوع به یخ زدن شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ کَ سَ / سِ)
یک کس. منسوب به یک کس. به وسیلۀ یک کس. ازآن یک کس:
خارخار حسها و وسوسه
از هزاران کس بود نی یک کسه.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ مَ زَ / زِ)
هم مزه. (یادداشت مؤلف). هم طعم. دو یا چند طعام که دارای یک طعم و مزه باشند. دارای مزۀ واحد:
جد مرا ز هزل بباید نصیبه ای
هرچند یک مزه نبود شهد با شرنگ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ مَ نَ / نِ)
یک منی. به وزن یک من. (یادداشت مؤلف). رجوع به یک منی شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام یکی از دهستانهای بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز است. این دهستان محدود است از شمال به دهستانهای حومه مسجدسلیمان تل بزان، از خاور به بخش ایذه، از جنوب به بخش هفتگل، از باختر به شهرستان شوشتر. هوای آن کوهستانی گرمسیر است. از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 5600 تن و قراء مهم آن عبارتند از: گل گیر دوازده امام، چم فراخ، امیرآباد، سبزآباد، تمبیان. آب مصرفی از لوله کشی شرکت نفت و چشمه ها تأمین می گردد. راههای دهستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
افسرده. فسرده. یخ کرده. (یادداشت مؤلف). منجمدشده و مانند یخ فسرده شده. (ناظم الاطباء) :
رهی دراز در او جای جای یخ بسته
در این دو خاک به کردار راه کاهکشان.
مسعودسعد.
در صبوحش که خون رز ریزد
ز آب یخ بسته آتش انگیزد.
نظامی.
و رجوع به یخ بستن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
یخ بسته منجمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ بسته
تصویر یخ بسته
منجمد شده فسرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ کوه
تصویر یخ کوه
آیس برگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یخ بسته
تصویر یخ بسته
منجمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
مجمّدةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
Frosty, Frozen, Freezing, Frostily, Frozenly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
gelé, glaciellement, glacé, congelé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
congelado, heladamente, helado, congeladamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
凍った , 冷たく , 霜の , 凍ったように
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
منجمد , برف کی طرح , جمی ہوئی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
แช่แข็ง , อย่างหนาว , หนาวเย็น , เย็น , อย่างเย็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
membeku, dengan beku, beku, dengan membeku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
קפוא , בצורה קפואה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
冰冻的 , 冰冷地 , 霜冻的 , 冷冻的 , 冰冻地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
zamrożony, mroźno, mroźny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
baridi, kwa baridi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
얼어붙은 , 얼음처럼 , 서리 낀 , 얼린 , 얼어붙어
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
donmuş, donmuş bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
জমে যাওয়া , বরফের মতো , তুষারপাত , জমে যাওয়া , জমে থাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
congelado, geladamente, gelado, congeladamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
congelato, gelidamente, gelato, ghiacciato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
gefroren, frostig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
bevroren, ijskoud
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
замерзлий , морозно , морозний , заморожений , заморожено
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
замороженный , морозно , морозный , замороженно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
जमा हुआ , हिमांकित रूप से , बर्फीला , जम गया , जमा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی